پری ها ، دلنوشته های یک دختر
دلنوشته هایی برای زنان و دختران ، اشعار عاشقانه و مطالبی برای دختران 
نويسندگان

سلام عزیزان شب بهاریتون بخیر

فردا اخرین روز فروردین هستش . اولین فروردینی که نتونستیم از خورشیدش ، شکوفه هاش ، دید و بازدید عیدش لذت ببریم. واقعا نعماتی در زندگیمون وجود دارند که تا از دست ندیمشون قدرشونو نمی دونیم. کی فکرشو میکرد یه سال عید نتونیم از خونه بیرون بریم ، نتونیم آزادانه در طبیعت قدم بزنیم . این روزها مجبوریم با خاطرات روزهای خوشمون سر کنیم. به امید روزی که بتونیم دوباره بیرون بریم و زیر سایه درختها از هوای فرح بخش لذت ببریم.

 

"متوسل می شوم به خاطرات خوب روزهای کودکی ! نشسته ام زیر تک درخت گردو ، کنار چشمه ی آب وسط دره ی کم عمقی میان دوتا کوه. خیره ام به انعکاس نور خورشید از سطح آرام آب و در گوشم صدای جریان مداوم آب تکرار می شود که با فشار از شکاف باریک جوی می گذرد و به سنگی برخورد می کند ، اما راهش را می گیرد و ادامه می هد . آن طرف صدای لرزان کبک های کوهی در حال پریدن خلوت دره را به هم می ریزد و این طرف صدای برخورد برگ های گردو به هم ، نظم افکار مرا و بازتاب تیز نور خورشید از سطح آب ، مردمک چشمانم را می زند ، دراز می کشم ، آسمان آبی تر از هر زمان دیگر، ابرهای کم لای سفید را با سرعت جابجا میکند، انگار که فرودگاه مهرآباد باشد، مسافرها فقط عبور کنند و توقفی نداشته باشند، انگار که آسمان برای ابرها فقط یک گذرگاه موقتی باشد، یک پل آبی قشنگ برای عبور... دارم به مقصد ابرها فکر می کنم، به رد گنگ و گاها آشنایی که از خودشان در ذهنم جا می گذارند و دور می شوند. برگ های گردو میان باد می رقصند ، گاهی آرام و گاهی تند ، انگار که رقاص های خوبی باشند و خوب بدانند کجای موزیک را تند و کجا آرام تر پیچ و تاب بخورند که بیشتر دلبری کنند. گرمم می شود آفتاب از میان برگ های گردو راه رسیدن به سایه را پیدا کرده و صورت و چشم های مرا نشانه رفته، باید جایم را عوض کنم ، شاید کمی آن طرف تر، که دست آفتاب هنوز به آن جا نرسیده .

حالا ولی... چقدر دلم آفتاب می خواهد ، مامان راست می گفت ، نور ،  دوای تمام دردهاست... کاش خورشید راه رسیدن به مرا وسط این قرنطینه پیدا می کرد و این بار بدون ذره ای ملاحظه ، چنگ می انداخت به صورتم.. منی که از سایه های ممتد این روزها خسته ام ، منی که دلم لک زده برای صدای برخورد برگ های گردو میان دست های باد و تماشای بازتاب جریان آرام آب چشمه روی صورت و دست هام... منی که یادم رفته کوه چه شکلی است  ابرها چقدر در ایستگاه آسمان توقف می کنند.

کاش آفتاب، راه اتاق های ما را پیدا می کرد، کاش خدا برامان قایق نجاتی می فرستاد، کاش باران می بارید و رنگین کمان می زد، کاش زودتر از این دریای درد رد می شدیم و به ساحل می رسیدیم

این لحظه بیش از هر چیز دیگری ، نیاز دارم کسی یک فنجان نوشیدنی داغ بدهد دستم و بگوید آرام باش، چیزی نمی شود، آن وقت کنارم بنشیند و بدون هیچ تمهیدی بغلم کند، من بازمانده ی نسلی ام که از بیماری هم نمیرند ، از بی بغلی حتما تلف می شوند...

 

نرگس صفاریان

30فروردین 99


برچسب‌ها: فروردین , گردو, دلتنگی,آفتاب, قرنطینه , دریا , ابر , بغل
[ شنبه 30 فروردين 1399 ] [ ] [ پری ها ]


سلاممممم عزیزان .عصر جمعه بارونی و بهاریتون بخیر و خوشی

 

لئو بوسکالیا میگه :  اغلب قدرت یک لمس ، یک لبخند ، یک کلمه محبت آمیز ،یک گوش شنوا ، یک تعریف صادقانه ، یا کوچکترین توجه را دست کم می گیریم . درحالی که همه این ها به  راحتی قادرند،  یک زندگی را از این رو به آن رو کنند.

دوستم مادر بزرگ پیر و دوست داشتنیی داره که پیاز میخوره و گوش درد می گیره . بعد که بهش میگن پیاز نخور میگه دوست دارم. اونها هم بهش نمیدن تا گوش دردش خوب بشه و خوب هم میشه . مادر بزرگ بعد از اون دیگه پیاز نمیخوره. اما وقتی داره با دخترش حرف می زنه میگه من هی نمیخواستم پیاز بخورم اینا به زور بهم پیاز میدادن.

 البته مادر بزرگ ما سنش بالا هستش و فقط مثالی بود برای اینکه بگم ، گاهی ما محبت و نتیجه محبت دوستان و اطرافیانمونو رو نمی بینیم و گاهی نتیجه کار رو به نام خودمون می زنیم.

 اینکه کسی می تونه بهمون کمک کنه یعنی خدا خیلی دوستمون داره که یک نفر و سر راهمون گذاشته تا دست خودش بشه برای کمک به بنده اش . یعنی مارو یادش نرفته ،میدونه هستیم و چه کار میکنیم و مارو به حال خودمون رها نکرده .

داشتن این ادما بزرگترین نعمتیه که نصیب هر انسانی ممکنه بشه و شاید برای همه پیش بیاد. پس اگر هستن قدر بدونیم و نگهشون داریم

دلتون شاد و لبتون خندون

 

 


برچسب‌ها: دوستیمادر بزرگ لئو بوسکالیا پیاز محبت
[ جمعه 29 فروردين 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلاااااام. پنجشنبه شبتون بخیر و خوشی

 دلم برای سفر تنگ شده ، همیشه توی این فصل با دوستام می نشستیم و می گفتیم: خب ، کجا بریم ؟ بعد از کلی پیشنهاد تصمیم می گرفتیم و ظرف مدت چند ساعت آماده سفر می شدیم . معمولا دخترا وقتی قراره جایی برن چند روز طول می کشه سر اینکه کجا برن به توافق برسن . بعدش تازه پروسه اینکه چی با خودشون ببرند که در سفر بتونند بپوشن شروع میشه. خلاصه تازه وقتی تصمیم میگیرن چی بپوشن یهو پشمیون می شن و مسافرت و کنسل میکنند. اما خوبی دارودسته دوستای من اینه در عرض یک روز تصمیم می گیریم و بار سفر می بندیم و فرداش توی مسیر هستیم. کلا بچه های پایه ای هستن و خوش سفر. از اول سفر می خندیم تا وقتی برگردیم. منم راننده شون هستم ، با چی میریم ؟؟ همون پرادوی آلبالویی رنگ، گاهی هم دو ماشینه می ریم. ولی خب پایه ثابت ، دختره البالویی هست که تقریبا بیشتر شهرهای ایران و رفته . یهو یاد چند تا خاطره افتادم که یکیش خیلی خنده داره .

یه بار دم غروب تصمیم گرفتیم بریم کلاردشت و فردا صبحش ساعت 7 جاده چالوس بودیم . هوا نیمه ابری بود وسطای راه بارون قشنگی باریدن گرفت .توی سرازیری جاده ، بین کوه ها ، نم نم بارون روی شیشه ماشین ، یه اهنگ قدیمی از نوش آفرین که می خوند :  گل هم گل افتاب گردون می ترسه دلم از بارون یارب تو شب مهتابی لیلا رو نگیر از مجنون ...

تکه های ابری که به زور خودشونو جلوی نور خورشید گرفتن تا مانع رسیدن انوار رنگیش به روی مسافرای توی راه بشه و با قطره های بارون سحرانگیزشون حواس راننده ها رو پرت می کنند. آبشارهای کوچیکی که به خاطر بارش بارون از کوه های وسط جاده میریزن و ماشینها مثل یه بچه بازیگوش از زیرشون رد میشن و اونها رو به اطراف پراکنده میکنند. سرازیری ها و سربالایی هایی که با کوه و درخت پوشیده شدن و چشمو نوازش می دادن. گاهی دلم میخواست جاده مثل ادامس خرسی کش بیاد . ولی خب نمیشه ثابت و بی حرکت بود و باید بری تا به مقصد برسی.

 خلاصه بعداز ظهر رسیدیم یه جای با صفا و دنج وسایل و گذاشتیم توی خونه که یکی از بچه ها پیشنهاد داد بریم شهر چالوس منزل برادرش . خب وقتی دوستای پایه داشته باشی مسلما نه نمی شنوی ما هم راه افتادیم رفتیم چالوس . دم غروب کنار دریا بادی که لای موهات می وزه و روحتو از تنت پرت میکنه به دورترین جایی که ذهنت قدرتش می رسه ولی پاهات لای ماسه های ساحل می مونه و انگشتای پاتو غلغلک می ده  حال خوشایندی بود که دلم میخواست همونطور بمونه.  کنار ما یه خانواده بساط پهن کرده بودن با قابلمه بزرگ آش رشته. از 7صبح توی راه بودیم و وقتی رسیدیم یه نهار سرپایی خورده بودیم بوی آش شامه رو نوازش میداد انگار اون خونواده می دونستن ماچقدر هوس آش کردیم با چند تا کاسه آش اومدن به سمت ما . چه شود... کنار دریا ، نسیم خنک ، بوی آش . جاتون خالی آش و زدیم به بدن و بعداز تشکر از اون خانواده راه افتادیم به سمت کلاردشت. خلاصه که ساعت حدودای دوازده رسیدیم ، صاحب مجتمع درب وردی و بسته بود. بچه ها گفتن بوق بزن گفتم نصفه شبه بقیه از خواب بیدار میشن . بنده خدا صاحب مجتمع متوجه حضور ما پشت در شد و اومد در و باز کرد. وقتی داشتم از کنارشون رد میشدم یهو ناخواسته دستم رفت روی بوق و به عنوان تشکر یه بوق زدم. صدای بوق دختر آلبالویی چنان توی محوطه پیچید که بنده خدا پرید هوا و پشت سرش ما از خنده منفجر شدیم. حالا دوستام مگه می تونند از ماشین پیاده بشن به من می خندیدن که قبلترش ازم خواسته بودن بوق بزنم و من به خاطر دیروقت بودن قبول نکرده بودم و حالا برای باز کردن در ، خودم بوق زده بودم . از شدت خنده نمی تونستیم راه بریم و به زور جلوی خودمونو گرفته بودیم که صدامون در نیاد تا رفتیم توی خونه پشت در خونه هر کی یه طرف ولو شد. اون شب اونقدر خندیدیم که به گفتن اللهم لا تمقتنی گفتن افتادیم . این دعا رو یکی از دوستانمون همیشه وقتی خیلی می خندید می گفت و یه جورایی به ماهم سرایت کرده بود.

گاهی یادآوری یه خاطره دور و کوچیک اونقدر حال ادمو خوب میکنه که یادمون می ره خیلی وقت پیش اتفاق افتاده و دوباره همون حال و خنده رو روی لب آدم میاره .

 

حال دلتون با خاطره ای دور و کوچیک خووووووب


برچسب‌ها: شمال چالوس سفر بارون نوش افرین کلاردشت خنده شیطنت دریا آش خاطره
[ پنج شنبه 28 فروردين 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام روز قشنگتون بخیر و خوشی دختران زیبای ایران زمین

 

دیروز وقتی وارد شرکت شدم نگهبان شرکتمون اومد سمتم تا با تب سنجش دمای بدنمون ثبت کنه دستمامو بردم بالا گفتم من تسلیمم خواهش میکنم منو نکش . خندید گفت هر چی پول داری بده تا نکشمت، خلاصه با خنده از خوان نگهبانی رد شدم داشتم فکر می کردم عجب اوضاعی شده ها بمونی خونه پول نداری ، افسرده میشی در عوض در امانی . بری سرکار پول داری ولی استرس هم داری که مبادا خدای نکرده این ویروس منحوس یهو خفتت کنه . تازه سرکار رفتن کلی دنگ و فنگ هم داره باید کلی وسایل حفاظت فردی و استفاده کنی ، مثل تب سنج ، ماسک و دستکش و شیلد یا محافظ صورت و استفاده از محلول ضدعفونی کننده  ،کاور کفش ،ثبت ضربان قلب و اکسیژن خون و ... نفسم بند اومد چقدرم زیادن. تازه بعد از رد شدن از این مراحل وقتی وارد قسمت اداری میشی یک تفنگ کم داری که با یه سارق مسلح اشتباه بگیرنت . وقتی هم کاور کفش می پوشی انگار توی سرت صدای خوردن چیپس میاد خرچ خرچ . فکر کنید هر روز و هر دقیقه این صدا توی گوشت باشه انگار توی یه سلول انفردی هستی و مجبوری این الودگی صوتی و تحمل کنی . البته ، اگه این صدا باعث میشه که کرونا سمتم نیاد حاضرم با جون و دل گوش کنم .

حالا می مونه رعایت کردن فاصله گذاری که برای این کلی خندیدیم ما همکاری داریم که وقتی میخواد باهات حرف بزنه انگار می خواد درگوشی یه چیزی بگه . از قضا میخواست موردی رو به یکی دیگه از همکارا تعریف کنه رفت سمت گوش همکارمون  بنده خدا طرف مقابلش  یک قدم رفت عقب همکار ما می گفت صبر کن تا بگم برات طرفش یه قدم می رفت عقب اخرش صدای اون بنده خدا دراومد و گفت اقا حرفتو بگو. اونم میگفت خب صبر کن تا بگم .ما که شاهد این مکالمه بودیم و از خنده غش کرده بودیم گفتیم اگه ثابت سرجات نایستی تا غروب باید دنده عقب بری. چه چیزایی برامون عادی بود و الان باید بگیم یادش بخیر. 

روزگاری بدون هیچ ترسی مادر و بغل میکردیم و می بوسیدیمش الان برای رعایت و حفظ موارد ایمنی باید فقط نگاهش کنیم. امیدوارم این اوضاع هر چه زودتر تموم بشه تا ما با خیال راحت بتونیم مادر رو ببوسیم .  

 

روزتون زیبا


برچسب‌ها: خنده ماسک کاور کفش دختر شیطنت سرقت مادر بوسه
[ پنج شنبه 28 فروردين 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام خانمها و دخترای خوب

اول صبح امروز کلی حالم خوش و خوب بود امیدوارم این حال خوش تا شب ادامه پیدا کنه و حال همه خانم ها همیشه خوش و خوب باشه

آره صبح زود باید برم سر کار، آخه یکی نیست بگه هفت صبح اونم تو تهران آدم می تونه بره سرکارش؟ اصلا حس کار کردن وجود داره ؟ قابل توجه مسئولین محترم لطفا رعایت کنید.

دیشب مثل خیلی از شب های قبل هم دیر خوابیدم و هم خیلی بد. معلوم نبود من خوابم یا خواب خیلی بیداره . خدایا توبه ، این چه نوع خوابیدنی هست که به من عطا کردی؟ توی این گرونی، ترافیک، کرونا ، و انواع و اقسام مشکلات مادی و غیر مادی چرا خوابم نمی بره ؟ به نظرم یکی از نعمت های خیلی خوب خدا، خواب آروم است، که متاسفانه من یکی ندارم . تا چشمو می بندم همه مشکلات دنیا جلوی چشمم رژه میرن سریع چشامو باز می کنم تا رژه اونها رو بهم بزنن و حالشون رو بگیرم . کودک درونم خیلی فعاله خنده

خلاصه به هر بدبختی بود یه ذره شایدم دو ذره خوابم برد تازه داشت چشمام سنگین می شد که یه دفعه دیدم داداشم نادر گفت پاشو پاشو برو سرکارت که دیر شد اصلا نفهمیدم چطور بیدار شدم لباس پوشیدم و... تنها چیزی که یادمه مثل میگ میگ مسواک زدم در کمتر از دو ثانیه مسواک زدنم تموم شد بیچاره لثه های من. این دنیا باهام کاری نداشته باشن اون دنیا حتما یقه منو میگیره میگه پری ها اگه یه فرچه رو بگیرم با سرعت نور روت بمالند چی ازت باقی می مونه؟ حق داره لثه بیچاره، چه گناهی کرده تو دهن من اومده.

خلاصه سریع آماده شدم کمتر از دو دقیقه (سربازای محترم یاد بگیرند خدای ناکرده دشمنی و یا متجاوزی به کشورمون حمله کرد مثل من سریع آماده کارزار بشن) رفتم سمت ماشین پرایدم. البته پراید من الان دیگه پرادو شده درسته شکل و شمایلش فرق نکرده ولی با کمک مسئولین هم قیمت پرادوو شده . به پراید آلبالویی خوشگلم سلام کردم . الان گفتم پراید آلبالویی یاد یکی از آقایان افتادم که بهم گفت پراید زرشکی رو چند خریدی . گفتم جناب این آلبالویی هست گفت خوب چه فرقی داره؟ مرد هستند دیگه کور رنگی مادرزادی دارن فقط رنگهای سیاه ، سفید ، قرمز ، زرد و بشقاب پر از پلو رو می بینن بقیه رنگها براشون معنا و مفهومی نداره.

ماشین خوشگلمو استارت زدم با هزار امید و آرزو و توکل به خدا، وارد خیابون شدم . کرونا منحوس هر بدی داشته حداقل خیابون های تهران رو خلوت کرده و از ترافیک و چیزهای دیگه خبری نیست. فلش رو به ضبط زدم چند تا آهنگ شاد کردی که شب قبل یکی از دوستام تو تلگرام برام فرستاده بود رو پخش کردم چه آهنگ شاد و زندگی بخشی.

من آهنگ شاد اونم کردی (کوردی) خیلی دوست دارم اصلیت مادرم کردی است و منو می بره به خاطرات دوران کودکی خودم . این حسن زیرک عجب صدایی داره. یکی تو تلگرام بهم گفته بود یک دختر کرد سالها عاشق حسن زیرک بود و آرزو داشت اونو ببینه وقتی حسن زیرک رو دید گفت تو چقدر زشتی؟ کاش تو رو هیچ وقت نمی دیدم . من در جوابش گفتم: اگر اون دختره واقعا عاشقش بود هیچ موقع اون حرف رو نمی زد عاشق جز خوبی و زیبایی در وجود معشوق نمی بینه. چه کنیم عشق های الان همه پشمکی شده.

آهنگ ها اینقدر شاد بود که حین رانندگی کمی حرکات موزون از خودم نشون دادم امیدوارم دوربین ها منو نگرفته باشند خلاصه دلم می خواست فقط برقصم ای کاش کمی دیرتر می رسیدم تا بیشتر با این آهنگ های شاد کردی سر می کردم.

دیگه رسیدم اداره ماشین خوشگلمو پارک کردم وسایلمو برداشتم و گفتم الهی به امید تو ... یک روز دیگه کاری من شروع شد

توکل بر خدا


برچسب‌ها: دختر آهنگ آهنگ کردی حسن زیرک دخترا خاطره دخترانه رقص کردی زن زنانه
[ چهار شنبه 27 فروردين 1399 ] [ ] [ پری ها ]
صفحه قبل 1 ... 18 19 20 21 22 ... 24 صفحه بعد
.: Weblog Themes By موفقیت , انگیزه و علاقه در کسب درآمد :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ پری ها، ویژه دختران و زنان ایران زمین خوش آمدید
لینک های مفید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 93
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 8019
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1