پری ها ، دلنوشته های یک دختر
دلنوشته هایی برای زنان و دختران ، اشعار عاشقانه و مطالبی برای دختران 
نويسندگان

   روزهایی که چیزی به ذهنم نمی رسه برای نوشتن، به این فکر میکنم که چرا یک وقتهایی می تونم روی موضوعی تمرکز کنم و بنویسم و بعضی وقتها نمی شه. این چند روز درگیر یه سری کارها بودم که کلا اجازه نداد به نوشتن فکر کنم .

الان هم تقریبا نیم ساعتی هست که صفحه وورد بازه و من به صفحه سفیدش خیره شدم و دنبال کلمات مناسب می گردم ولی انگار کلمات مناسب رفتن تعطیلی اخر هفته .             

داشتم فکر می کردم که بوی رنگ و صدای اسپری رنگ شنیدم.

رفتم حیاط ببینم سر و صداها برای چیه. دیدم نادر با اسپری رنگ جلوی در حیاط و خط کشیده و برای کسانی که میخواهند وارد حیاط بشوند مرز مشخص کرده که تا همون محدوده وارد بشوند .

یعنی شامل حال ما که از بیرون  وارد خونه می شویم هم هست. کفشها را باید داخل محدوده خط کشی در بیاوریم و با دمپایی که کناری گذاشته بریم و ظرف ضدعفونی و برداریم . یعنی اخر رعایت کردن پروتکل بهداشتی در خانه ما رعایت می شود.

گذشته از این ماشین نازنینم که الان چند ماهی میشه که هر شب باید کامل شسته و ضدعفونی بشه بعد وارد حیاط بشود. بیچاره دخترم رنگ به روش نمونده . این هم از شرایطی که کرونا برای ما فراهم کرده .

خلاصه که با این وسواسی که ما پیدا کردیم به سلامتی و میمنت اگر کرونا رختشو جمع کرد رفت ما چطور می خواهیم به زندگی عادی برگردیم. امروز داشتم فیلم نگاه می کردم توی فیلم  روبوسی چندتا دوست و نشون میداد

یهو دلم برای روبوسی و بغل کردن دوستام تنگ شد، الان چندین ماه هست که حتی با هم دست هم ندادیم چه برسه به بغل کردن و روبوسی . قبلنا این برخوردا چقدر عادی بود و حالا برامون دست نیافتنی و دوررررر شده .

 حالا باید حتی از نزدکترین دوستت دور باشی و فاصله بگیری . سر شب داشتم با دوستم توی واتساپ حرف می زدم بهش گفتم چقدر دلم براش تنگ شده خندید گفت مگه هر روز منو نمی بینی ؟ گفتم،

اره ولی انگار تو توی یک سلول هستی و من هم سلول کناریت نمی تونم حتی باهات شوخی کنم و غلغلکت بدم . آخه خیلی غلغلکی هستش و نقطه ضعفشه و بهانه ای برای من که اذیتش 

کنم . تا یک سال پیش حتی این کار برام دور و دست نیافتنی نبود، ولی حالا خنده دار و گریه دار شده .

توی این شرایط فقط می تونیم بگیم امیدواریم به خیر بگذره ، فقط همین ...

فردا اولین کاری که می کنم به دوستام می گم که دوستشون دارم و اینکه چقدر دلم براشون تنگ شده و اینکه خوشحالم که سلامت هستن . همینکه سالم هستن برام کافیه .


برچسب‌ها: دلتنگی پروتکل کرونا ضدعفونی روبوسی سلول غلغلک دوست داشتن
[ جمعه 27 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

می خواستم بخوابم . امروز روز شلوغی داشتم گفتم قبل از خواب یک مطلب بنویسم لپ تاپ و روشن کردم منتظر شدم بالا بیاد. ای وای چرا نت قطع هستش ؟! گوشیمو نگاه کردم وای فای خونه وصله که.

ای بابا پس چرا کامپیوترم به نت وصل نمیشه . سعی کردم از اخرین اطلاعات مهندسی که دارم برای وصل شدن به اینترنت استفاده کنم ولی فایده نداشت رفتم سراغ مهندس خونمون ، نادر. داداشی ؟ نادر؟ نخیر جواب نمیده ، چون خوابه.

لپ تاپو گذاشتم جلوش و صداش کردم . یک چشمش و باز کرد و نگاهم کرد ،گفتم میشه ببینی چرا نت این قطع شده؟ بدون هیچ حرفی چشمش و بست و خوابید . چند باری صداش کردم و تکونش دادم ولی انگار رفته به آسمون هفتم و قصد نداره پائین بیاد .

چند دقیقه ای منتظر ایستادم . ولی نخیر برادر جان قصد بیدار شدن نداره .  دست از پا درازتر برگشتم . پیش خودم گفتم باشه دارم براش گذر پوست به دباغ خونه می افته . بعد گفتم  اخه دختر یک چیزی بگو که دلت بیاد انجام بدهی .

تو که فقط حرف می زنی، وقتی پای عمل میشه دلت نمیاد و کوتاه میایی. نشستم فکر کردم مطلبمو بنویسم شاید وقتی تموم شد موفق شدم به اینترنت متصل بشم. داشتم فکر می کردم برم دوباره صداش کنم

ولی حالا مگه کارم چقدر عجله ای هستش . خلاصه که در کش و قوس این  فکر بودم که موزیکی که گوش میکردم رسید به این قسمت از شعرش که : هان چه حاصل از آشنایی ها – گر پس از آن بود جدایی ها .

واقعا فلسفه آشنایی و جدایی گاهی اوقات بی معنی میشه . زمانی بی معنی میشه که دلت شکسته باشه و گله داری پیش خدا. شکایت میکنی اخه چرا ؟ آشنایی و رفاقت و دل دادن و اخرش جدایی .

اما وقتی مدتی می گذره و با اون جدایی کنار اومدی عقلت بر می گرده و جای قلبت حکمرانی میکنه و میگه اگر اشنایی نباشه قدر لحظه ها و دوست داشتنها رو نمی دونی . واقعاً انسان تا چیزی رو از دست ندهد قدرش را نمی داند

البته نمیگم که باید جدایی باشه اتفاقا مخالف صد در صد جدایی هستم . ولی همونطور که گفتم فلسفه زندگی و سرنوشت هستش و به نظر من خارج از توان من و شما . ولی قبول دارم خیلی از جدایی ها باعثش خودمون هستیم.

ولی خب وقتی متوجه اشتباهمون میشیم که خیلی دیره .خلاصه که نمیشه به خاطر جدایی آشنایی نباشه و نمیشه که جدایی نباشه.

حالا نصفه شبی این چه فلسفه ای بود که من بهش فکر کردم خدا داند و بس

برم ببینم می تونم به دنیا وصل بشم

شبتون پرتقالی

 


برچسب‌ها: دباغ خانه آسمان هفتم آشنایی جدایی فلسفه
[ سه شنبه 24 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

روزهایی هست که دلت گوشه ای دنج می خواهد. 

روزهایی هست که دلت گوشی برای شنیدن می خواهد 

روزهایی هست که دلت شانه ای برای گذاشتن سرت می خواهد 

روزهایی هست که دلت دستی می خواهد که موهایت را نوازش کند 

روزهایی هست که دلت دیواری محکم می خواهد که به آن تکیه کنی

روزهایی هست که دلت جاده ای بدون پایان می خواهد 

روزهایی هست که دلت کسی را می خواهد که بگوید ناراحت نباش من هستم...

صدای زنگ موبایل بلند شد و رشته کلام را پاره کرد. خواهرم ؟ سوییچمو جا گذاشتم، پشت در خونه هستم میشه لطفا سوییچو برام بیاری؟

روزهایی هست که همین صدای گرم، همه آنچه را که می خواهی پاک می کند، که بگوید تو تنها نیستی ، تو فراموش شده نیستی.

چقدر خوب است داشتن عزیزانی که دوستت دارن و چقدر بد است که تو گاهی فکر می کنی تنهایی.

 


برچسب‌ها: دنج جاده سوییچ فراموش
[ سه شنبه 24 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

فرهنگ اجتماعی ، شعور اجتماعی اینها چیزهایی هستن که هر فردی در جامعه باید بهشون توجه و رعایت کند. البته شعور ذاتی هستش و اکتسابی نیست حتی با تحصیل هم به دست نمی آید .

ما می توانیم شعور را در خودمان پرورش بدهیم . متاسفانه بیشتر مشکلات ما از نداشتن شعور اجتماعی نشأت می گیرد. در یک برنامه  تلویزیونی صحبت حول محور فرهنگ و شعور اجتماعی بود .

اینکه مردم چرا وقتی در شهر یا کشور خودشون هستند هر طور که دلشان می خواهد رانندگی میکنند از چراغ قرمز عبور می کنند. پاکت خوراکیشان را از ماشین به بیرون پرت می کنند. اما وقتی به یک کشور خارجی می روند

دقیقا مقررات را رعایت می کنند، مگر همان قانون در کشور خودشان وضع نشده است ؟!! خب کشورشان با کشوری که به انجا سفر کرده اند چه فرقی از لحاظ رعایت فرهنگ اجتماعی دارد. پرت کردن

سیگار روشن از شیشه ماشین در حال حرکت به نظر من اخر یک بیشعوری فرهنگی هستش . کلیپی دیدم که شخصی از ماشین در حال حرکت پاکت خوراکی را به بیرون انداخت ماشین دیگه ای نگه داشت

پاکت روی زمین و برداشت و وقتی پشت چراغ قرمز رسید رفت و پاکت را به داخل همان ماشین انداخت . حالا فکرش را بکنید در ایران یک نفر این کار را با شخص خاطی انجام بدهد . طرف از ماشین پیاده می شود

و با فردی که زباله را به داخل ماشینش انداخته دست به یقه می شود. این هم از این ، ما هنوز فرهنگ این را هم در خودمان نداریم که وقتی کسی اشتباه کارمان را به ما گوشزد می کند انرا بپذیریم .

بعد دم از تمدن و فرهنگ می زنیم. اینها فقط قطره ای از دریایی بود که در جامعه ما در حال اتفاق افتادن هست. 

به امید روزی که همه مان از خودمان شروع کنیم و انتظار اینکه همسایه مان خودش شروع کند را نداشته باشیم.

 


برچسب‌ها: فرهنگ اجتماعی چراغ قرمز زباله شعور و بیشعوری
[ سه شنبه 24 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

وقتایی که ذهنم درگیر میشه قبل از خواب موزیک گوش میکنم. موزیک گوش کردن من هم پروسه ایه برای خودش . گوشیم خرابه و رمش و اجرا نمیکنه برای همین موزیکای مورد علاقه ام توی گوشیم نیست.

منم برای اینکه تا خوابم ببره میرم تلگرام و توی یک گروهی از دوستان که موزیکهای خوبی به اشتراک می گذارند از اونجا موزیک گوش میکنم بماند که بعضی از اهنگها رو باید رد کنم بره البته تا وقتی بیدار هستم

اگر حوصله ام سر بره که خاموش میکنم و می خوابم اگر هم که خسته باشم خوابم می بره. دیشب خوابم برد در حالی که هندزفری توی گوشم بود . نیمه های شب با یک صدای بوم بوم از خواب پریدم

خواننده داشت به زبان فرانسوی یه اهنگ شاد می خوند جوری از خواب پریدم که احساس کردم یک سانت از رختخوابم بالا رفتم .خنده ام گرفت اونقدر اهنگ قشنگ بود و پر انرژی که دلم نیومد قطعش کنم

و تا اخر اهنگ و گوش کردم و برای اینکه از بین اهنگهای گروه گمش نکنم با یک چشم باز ذخیره اش کردم. اخه یکی نیست بگه دختر روز خدا رو ازت گرفتن که نصفه شبی با یک چشم بسته داری اهنگ ذخیره میکنی .

خب اینم یکی از کارهای عجیب و غریبی هستش که من انجام میدهم و جالبش اینجا بود که بلافاصله هم خوابم برد. صبح که بیدار شدم ریتم اهنگ توی گوشم بود تند تند حاضر شدم و به محض اینکه

توی ماشین نشستم فوری گوشیمو به پخش ماشین وصل کردم و رفتم سراغ اون اهنگ شاد . خیابون خلوت بود انگار هنوز کسی از خواب بیدار نشده بود هوا نیمه ابری و خنک بود. شیشه ها رو پایین کشیدم

و صدای موزیک و بلند کردم واقعا چقدر یک موزیک خوب می تونه حال ادم و  اول صبح خوب کنه . وقتی حال دل آدم خوب باشه ابرهای اسمون براش یه جور دیگه می شن. نوری که از لابه لای ابرها سرک

می کشه و برات چشمک می زنه و صورتتو نوازش می کنه. حتی بادی که می وزه توی گوشت حرفهای قشنگ می زنه .خلاصه که یه اهنگ نصفه شبی باعث شد امروز صبح حال دلم شنگول باشه .

حال دلتون شنگول و منگول


برچسب‌ها: ایندیلا هنذزفری موزیک خواب اسمون ابر شنگول
[ دو شنبه 23 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

خواب دیدم که آمدی، ولی تو نبودی . انگار کسی که در خوابم بود، هم تو بودی هم نبودی

به رویم لبخند زدی ، ولی انگار تو نبودی، کسی دیگر بود

برایم شکر اوردی و من ناباورانه شکر را از تویی که تو نبودی گرفتم

پس تو کجا بودی؟ چرا درخوابم بودی و نبودی...

سر چرخاندم تا ببینمت ، ولی نبودی. انگار که سالهاست نیستی

پس او که بود؟ تو بودی؟

این روزها عجیب درگیر بودن و نبودن هستم

تعبیر خوابم چیست ؟

تو نه در رویا هستی نه در واقعیت

کجایی که اینگونه به دنبالت هستم

من اینجا هستم

حالا تو دنبالم بگرد


برچسب‌ها: خواب شکر تعبیر
[ یک شنبه 22 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

در این روزهای وانفسا بیا قایقی باش برایم و ببر مرا با خود به جایی دور

جایی که فقط من باشم و تو

نه کرونا و نه ماسک، که انوقت بتوانم لبهایت را ببوسم

از نزدیک به چشمهایت خیره شوم تا بتوانم در آنها غرق شوم

هورم نفسهای گرمت بر صورتم، ضربان قلبم را تند تر کند

دستهایت که میان موهایم گره می خورد

صدای ضربان قلبت که قلبم را صدا می زند

بیا قایقی باش برایم و ببر مرا با خود به جایی دور

بپیچ در من همانند پیچک ، درنورد مرا

ساحل باش، دریا باش، کوه باش، جنگل باش، رودخانه باش

جهان باش برایم .

بیا و قایقی باش برایم


برچسب‌ها: قایق دریا کوه کرونا نقس بوسه قلب جهان
[ یک شنبه 22 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام عزیزان دل 

دغدغه های این روزهای ما خیلی زیاد شده ، کرونا ؛ پاندمی؛ قرنطینه ؛ دور کاری ؛ سرکار رفتن ؛ شستن دستها ؛ استفاده از محلول ضد عفونی و ماسک زدن ...

خلاصه که این ماسک زدن جزء لاینفک لباس تن و به عبارتی صورت شده است.

زدن یا نزدن ؛ اهمیت دادن یا بی اهمیت بودن به این موضوع یکی از دغدغه های این روزهای کل دنیا شده . بیاییم به سلامتی خود و اطرافیانمون توجه کنیم و برایمان مهم باشند

و تنها راهی که میشود این اهمیت را نشان بدهیم زدن ماسک است.در صف سبزی فروشی ، نانوایی ، میوه فروشی فاصله مناسب را رعایت کنیم تا بتوانیم از این شرایط ویژه عبور کنیم.

پس بیایید از امروز و همین حالا به خودمون  قول بدهیم اگر ناچار هستیم بیرون برویم ماسک بزنیم و فاصله مناسب را با دیگران رعایت کنیم .

اخر این ماسک مگر چقدر سنگین است که حوصله نداریم روی صورتمان تحملش کنیم یا نکند تحمل کردن دستگاه ونتیلاتور راحت تر هست؟؟؟ 

همونطور که میدونید یکی از علائم بیماری کرونا مشکلات حاد تنفسی هستش وقتی شخصی ریه هایش درگیر می شود برای اینکه بتواند نفس بکشد به دستگاه ونتیلاتور وصل می شود

که برای حمایت ﺗﻨﻔﺴﯽ ﺑﺎﯾﺴـﺘﯽ ﻟﻮﻟـﻪ در ﻧـﺎي ﺑﯿﻤـﺎر ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﻮد و ﺑﻪ دﺳـﺘﮕﺎه ﻣﮑـﺎﻧیکی ﺗﻨﻔﺴـﯽ وﺻـﻞ ﺷﻮد.اون لوله تا وسط نای برده می شود که دردناک است

و برای اینکه بدن دچار از بین رفتن و خشک شدن ماهیچه ها نشود باید بیمار را زیر دستگاه جا به جا کنند که مانع این اتفاق بشوند

که علاوه بر درد بسیار زیاد این بیماری

باید درد دستگاه را تحمل کرد و آسیبی که به حنجره می زند تنها یکی از این مشکلات استفاده از دستگاه ونتیلاتور هستش.

پس تحمل کردن یک ماسک که حتی به زور 50 گرم می شود کار راحت تری هستش.

پس بیایید ماسک بزنیم 


برچسب‌ها: ماسک کرونا مشکل حاد تنفسی ونتیلاتور
[ یک شنبه 22 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

ترس. کلمه ای که می شود از آن تعابیر مخلفتی داشت. ترس از نبودن عزیزان. ترس از نداشتن محبوبیت. ترس از تنهایی. ترس از دوست داشته نشدن. ترس از طرد شدن. ترس های زیادی توی زندگی آدمها وجود داره که میشه بهشون اهمیت داد یا میشه نادیده گرفتشون

گاهی همین ترسها باعث میشه ادم قوی تر بشه یا تلاش کنه به هدفش برسه . ترس همیشه بد نیست بیشتر وقتها خیلی هم خوبه. به شرطی که بدونی چه طوری ازش استفاده کرد ولی یه ترسی هست که نمیشه ازش فرار کرد 

نمیشه نادیده اش گرفت . نمیشه بهش محل نگذاشت.  ترس از نبودن مادر ...

ولی میشه با امید اونو برطرفش کرد .

امید چیز خوبی است 

مثل آخرین سکه 

مثل آخرین بلیط 

مثل اخرین گلوله 

مثل آخرین کشتی 

آخرین سکه نمی گذارد که غرورت بشکند 

آخرین بلیط نمی گذارد که نا از امید از ترمینال ها برگردی 

آخرین گلوله نمی گذارد که سرباز اسیر شود

کسی که امید دارد 

فقیر نیست 

همیشه چیزی دارد 

تلخیص : رسول یونان 


برچسب‌ها: ترس امید کشتی سکه گلوله سرباز مادر
[ شنبه 21 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

وقتایی هست که هم هستی و هم نیستی.

روزهایی که هم بودم و هم نبودم. نیمی در دنیا نیمی در رویا .

می شود هم در رویا بود ، هم در دنیا .

می شود هم در دنیا بود و هم در دنیا می شود به یادت بود و بود ،      

می شود هم از دور نگاهت کرد و نبود.

بودنهایی که نباشی و نبودنهایی که باشی زیاد است. مهم این است که او بداند هستی در عین

اینکه نیستی .

از بالای ستاره ها از بالای ابرها از بالای شهر از بالای سقف خانه می شود تو را دید .

باش بودنت خوب است 


برچسب‌ها: بودن دنیا نگاه ستاره
[ شنبه 21 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

آدم اگر اهل خوشبختی های کوچک باشد، خوشبختی های کوچکش را کنار هم می چیند و از خوشبختی های کوچک و ناچیزش خوشبختی های بزرگ می سازد. اما اگر دنبال خوشبختی های بزرگ باشد همیشه 

ناخرسند است؛ چون از هر خوشبختی بزرگی ، خوشبختی بزرگتری هست. هر روز در پی ترها و ترین ها رفتن آدم را از پای می اندازد. جهان را به قاچ هایی کوچک تقسیم کرده ام، آنقدر کوچک که در پیش دستی ام جا بشود.

همین جهان مختصر برایم بس است، همین یک تکه جهان که می شود در دهان گذاشت و طعم شیرنش را مزمزه کرد....

امروز در شرکت سعی کردم تکه های خوشبختی که خودم دوستش داشتم رو به دوستان و همکارم هدیه بدهم برایشان نان سیر درست کردم با پنیر طعم دار . نیم ساعت اخر کار همه خسته در آشپزخانه شرکت کنارم مثل بچه هایی که

منتظرن تا غذای مورد علاقه شان درست بشود تا بتوانند بخورند. دور و برم در تردد بودن و سرک می کشیدن. پری جون درست نشد؟ خوشبختی چیست؟ همینکه سالم باشی و بتوانی غذایی را که دوست داری در کنار دوستانت میل کنی ، حتی برای ده دقیقه خستگی کار از تن به در کنی .

به نظر من اینها خوشبختی های کوچکی هستن که ما خود می توانیم برای خود درست کنیم و از زندگی لذت ببریم .

 


برچسب‌ها: خوشبختی جهان کوچک نان سیر پنیرطعم دار سلامت
[ سه شنبه 10 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

هوا داره رو به گرمی می ره به قول هموطن های شمالی مون داره انجیر پزون و هموطن های جنوبی میگن خرما پزون میشه حالا خوبیه هوای تهران اینه که گرم و خشک هستش و مثل شمال وجنوب ایران شرجی نیست اگر من در شمال یا جنوب کشور زندگی می کردم

توی فصل گرما یه ظرف آب متحرک بودم . کلا گرما ازار دهنده است البته از نظر من و شاید خیلی از مردم . دوستی دارم که میگه من توی تابستون خنکم و گرمم نمی شه و توی سرما گرم هستم و سردم نمی شه ، ازش پرسیدم

چطور می تونی اینطوری باشی گفت به دو دلیل. یکی اینکه غذاهایی که باعث زیاد شدن سوخت و ساز بدنم میشه و نمی خورم و کلا با میوه های فصل بدنم رو خنک نگه می دارم در تابستان کمتر غذا می خورم و در زمستان

بیشتر غذا می خورم و دوم اینکه تلقین می کنم . مثلا در تابستان هوا گرم نیست و بالعکس در زمستان تلقین می کنم که هوا سرد نیست. با مورد اخریش موافقم چون خودم این کارو کردم . چطور؟ براتون تعریف میکنم.

وقتایی که توی تابستان میخوام با پراید آلبالویی جایی برم و چون تهران همیشه ترافیک داره ، معمولا کولر ماشینم توی ترافیک نمی کشه و آمپر ماشین بالا می ره و به ناچار باید کولر و خاموش کنم منم از حقه تلقین استفاده می کنم.

که هوا گرم نیست و جالب اینجاست منی که توی گرما انگار یک قالب یخ روی سرم گداشتن و یخ ها در حال اب شدن هستش و از صورتم شرشر اب راه می افته ، اصلا عرق نمی کنم و گرمم نمیشه یادمه سالها پیش فیلمی دیدم که در مورد تلقین بود. یک نفر در فصل تابستان

اتفاقی در واگن یخچال حمل گوشت یک قطار زندانی می شه و فکر میکنه که اونجا سرده جوری که شروع میکنه به یخ زدن وقتی قطار به مقصد می رسد و در واگن یخچال و باز می کنند می بینن اون شخص یخ زده در صورتی که

سیستم سرمایش یخچال خاموش بود یعنی اون شخص ممکن بود از گرما اونجا بمیره ولی با تلقین به خودش از سرما مرده بود. اینجاست که واقعا با قدرت تلقین می تونیم خیلی کارها انجام بدهیم حتی می توانیم

بدن خود مون رو خنک یا گرم نگه داریم. راههای زیادی برای جلوگیری از گرما زدگی و خنک نگه داشتن بدن غیر از تلقین هست

و اون خاکشیر و تخم شربتی هستش که واقعا یک نوع  کولر طبیعی برای بدن عمل میکنه از خواصش نگم براتون که مطمئنا همتون ازش خبر دارید.

امیدوارم توی این گرما حواستون به خودتون باشه و از گرما زدگیتون جلوگیری کنید و مواظب خودتون باشید .

 


برچسب‌ها: تابستان گرما تلقین زمستان خاکشیر تخم شربتی
[ سه شنبه 10 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

فرمول زندگی من خیلی ساده است 

صبح ها از خواب بیدار می شوم 

و شب ها به تخت خواب باز می گردم .

در این بین سعی میکنم انسان بهتری باشم !

 

کری گرانت ( بازیگر )


برچسب‌ها: فرمول کری گرانت زندگی
[ دو شنبه 9 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

می گویند تولستوی در اواخر عمر که دچار جنون شده بود و دیگر نمی توانست بنویسد، روزی در یک پارک ، کتابی افتاده بر زمین می بینید، کتابی که شیرازه و صفحاتش به هم ریخته. کتاب را بر می دارد و از وسط هایش 

شروع می کند به خواندن. خیلی از آن خوشش می آید و ذوق زده می شود، دنبال جلدش می گردد و در میان انبوه صفحات به هم ریخته ،پیداش می کند؛ روی جلد نوشته شده : آناکارنینا 

نوشته لئو تولستوی!

 


برچسب‌ها: تولستوی, آناکارنینا , جنون , کتاب
[ دو شنبه 9 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سالها پیش صبحها وقتی وارد محل کارم می شدم قبل از اینکه وارد شرکت بشوم با خودم می گفتم مشکلات شخصیم بمونه پشت در و واقعا با همین ذهنیت وارد می شدم. سر راهم به هر چی گل و گلدون بود سلام می کردم

و دست نوازش روی برگهاشون می کشیدم و هر روز یک متن مثبت روی کاغذ رنگی می نوشتم و به مونیتورم می چسوندم . چه روزهایی بود .الان وقتی به اون روزها فکر میکنم می بینم دیگه نه از اون شادابی خبری هست

و نه از اون سلام های بلند به گلها . از بس فکرم مشغوله وقتی به خودم میام می بینم پشت میزم هستم، دیگه گلها رو نمی بینم چه برسه بهشون سلام کنم . زندگی لذت بردن از کار هستش پس چرا الان اینطور نیست.

دلیل نبود این عشق و علاقه چی هست؟ استرس ، فشار کار، نارضایتی از حقوق و مزایا و یا خستگی از کار. به نظر من همه اینها هستن که کم کم علاقه را نسبت به کار از بین می برد. از بین همکارام چند نفری بازنشسته شدن

وقتی ازشون می پرسیدم دوست داری بعد از بازنشستگی بیایی سرکار می گفتن نه . یکی از همکارا که روزهای اخر کارش دیگه عملا سرسری کار می کرد و اصلا به کارش اهمیت نمی داد خلاصه که چند ماه اخر کارش

انگار سرکار نبود من فکر میکنم محل کارم این خاصیت و داره که همکارام دوست ندارن کار کنن یا همه جا اینطوره . راستش از یکی از دوستانم که در یک اداره دولتی کار میکنند سوال کردم که دوست داری بعد از بازنشستگیت

کار کنی و او گفت نه . ترجیح می دم سالهای اخر کاریم هر چه زوتر بگذره تا بتونم بازنشسته بشوم. با این اوصاف به این نتیجه رسیدم که فقط شرکت ما نیست که این خاصیت و داره . من احساس می کنم استرس و فشار کار

باعث میشه ادم از کار زده بشه. داشتم در مورد فشار کار جایی مطلبی می خوندم که نوشته بود توی ژاپن اونقدر فشار کار زیاده که تعداد زیادی از کارمندا خودکشی میکنند چون دیگه تحمل فشار و استرس و ندارند

و از بس کارهاشون زیاده که حتی اگر تا ساعت یازده شب سرکار باشن کارهای اون روزشون تموم نمیشه . پس این قضیه تقریبا همه گیره و همه ادمها در همه جای

دنیا به نوعی باهاش دست به گریبانن. درسته سختکوشی باعث می شه انسان ساخته و ازموده بشود ولی گویا ما از اونور بوم افتادیم .

چطور می تونیم عشق و علاقه به کار کردن رو در خودمون زنده کنیم؟

می شود هر ناراحتی و فشار و مثل اینکه توی صحنه جنگ هستی و باید جا خالی بدی تا تیرهایی که به سمتت شلیک می شوند بهت نخورند و زنده بمانی البته زنده ماندن به معنی کار کردن هستش اون هم با علاقه .

می شود عصبانیتها را با یک لبخند از بین برد 

می شود استرس را با یک نفس عمیق و خوردن کمی اب کم یا از بین برد 

می شود شاد بود حتی برای چند ساعت، شاد بودن تاثیر زیادی در روحیه دارد

می شود بعضی حرفها و صداها را نشنید تا کمتر باعث ناراحتی و ازردگی نشود

خلاصه که من خودم همه این راهها رو امتحان کردم نمیگم بی تاثیر بودن ولی کم تاثیر هم نبودن .

راههای زیادی هستش که برای کم کردن استرس می شود ازشون استفاده کرد 

شما از چه راههایی استفاده میکنید ؟

 

ای کاش کار بدون استرس وجود داشت ....


برچسب‌ها: کار بازنشستگی حقوق و مزایا استرس فشار کار
[ دو شنبه 9 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

افتاب تابستان چه دلبرانه برایم دست تکان می دهد و من در حسرت دیدارش

باشد که باز روزی دوباره بدون ترس به دیدارش بروم

اخر همسایه مان دیروز به رحمت خدا رفت، دیگر همسایه مان در بیمارستان است . وای از این کرونا که تابستان را همانند بهار به ما زهر کرد.

اما پیش خود می گویم : همین روزها ؛ اتقاقات خوب ، خواهند افتاد ؛ درست وسط روزمرگی هایمان ،

دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار ، به سمت ما روانه خواهند شد.

شب هایی را می بینم که از خستگی شادی و لبخند روزهایمان می خوابیم و صبح هایی که با اشتیاق دلخوشی های تازه بیدار می شویم . من شک ندارم ؛

یکی از همین روزها ... همه چیز درست خواهد شد !

 

تلخیص : نرگس صفاریان 


برچسب‌ها: دلبر دلخوشی تابستان روزمرگی لبخند
[ یک شنبه 8 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

خدایا ، جوری آفریدی که ساده دلخوش شویم، پس دلخوشی های ساده هم بفرست

بسنده می کنیم به نور، به ماه ، به گیاه

بسنده می کنیم به عبور، به جاده ، به راه ،

بسنده می کنیم به رفیق ،

خدایا ، برای دل های تنهامان رفیق می شوی؟!

که با جاده و با ماه و آفتاب ، سخن از عشق و اندوه نتوان گفت ،

و از فراموشی و لبخند، تنوان شنفت ،

بسنده می کنیم به نور گستاخی که هر صبح با دیوارهای فسرده ی اتاق ، هم آغوش است ،

بسنده می کنیم به زندگی که با ناملایمتی ها دست به گریبان و جهانی از جسارتش برای ادامه ، مدهوش است.

تو برای ما کافی هستی و ما بسنده می کنیم به تو

"یا رفییق من لا رفیق له"

 

نرگس صفاریان 


برچسب‌ها: دلخوشی, نور , ماه , جاده , فراموشی , هم آغوش
[ یک شنبه 8 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام و صد سلام

امان از این مشغله فکری که باعث میشه حتی شبها نتونی خوب بخوابی . از بس در طول روز فکرم درگیره شبها هم توی خواب همون دل مشغولی ها دست از سرم بر نمی دارن . چند شب پیش خیلی خسته بودم

سر شب مثل بچه هایی که باید ساعت 10 بخوابن رفتم و خوابیدم اونقدر مغزم خسته بود که به هیچی جز خواب فکر نمی کردم. خلاصه خوابیدم یا به عبارتی بیهوش شدم. بماند که کلی خواب دیدم و کلی دویدم و حرف زدم و استراحت نکردم

انگار مغزم هم موقع خواب سرکار بود و داشت کار می کرد جوری که از بیداری بیشتر خسته شدم . بعد احساس کردم که صبح شده و باید بیدار بشم . اما دو به شک بودم چون سکوت سنگینی حکم فرما بود از سر و صدای رفت آمد ماشینها خبری نبود

پیش خودم گفتم لابد امروز روز خلوتی خواهد بود. خلاصه بیدار شدم و به ساعت موبایل نگاه کردم ساعت شش و دو دقیقه بود پیش خودم گفتم یک ساعت وقت دارم ولی چقدر تشنه هستم برم یک لیوان اب بخورم بعدش

این یک ساعت رو می خوابم . انگار اصلا نخوابیدم خیلی خسته هستم .سر راهم دیدم نادر خوابه گفتم ای دل غافل نادر خواب مونده چه خوب شد من بیدار شدم ، پس صداش میکنم که بیدار بشه . رفتم و گفتم نادر خواب نمونی دیرت می شه

اون بنده خدا یه نگاهی به من انداخت و من دیگه صبر نکردم عکس العملشو ببینم . رفتم اشپزخونه و اب خوردم ، موقع برگشت چشمم خورد به ساعت روی دیوار، دیدم ساعت دو نصفه شبه ! وسط اتاق وایسادم و به ساعت زل زدم .

وای یعنی ساعت دو هستش و من نادر بیچاره رو بیدار کردم که بره سرکار!!  به نادر نگاه کردم که گوشی به دست خواب بود یه لحظه چشماش و باز کرد و بهم نگاه کرد، بهش گفتم ببخشید من ساعت و اشتباه دیدم . بهم زل زد و بعد از چند لحظه خوابید.

خدارو شکر کل این ماجرا خواب بود و متوجه نشده بود . البته خوب شد بیدار نشده بود و گرنه کلی به جونم غر می زد که بد خوابش کردم. دویدم سمت اتاق و گوشیمو دوباره نگاه کردم دیدم ساعت دو و شش دقیقه رو شش و دو دقیقه دیدم.

از یه طرف خنده ام گرفته بود که نصفه شبی می خواستم نادر و بفرستم سرکار از یه طرف هم خوشحال که کلی وقت دارم دوباره بخوابم . این هم از مشغله های فکری که نصفه شب نه می زاره خودت بخوابی نه دیگران .


برچسب‌ها: خواب دل مشغولی شب مردم آزاری مشغله فکری
[ یک شنبه 8 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

تقریبا یک مدت طولانیه که نبودم راستش بودم ولی نوشتنم به قولی نمی اومد . دل و دماغ نداشتم . اخه دل به دماغ چه ربطی داره ؟! خیلی سعی کردم رابطه شونو کشف کنم ولی چون حوصله نداشتم این اکتشاف به بن بست خورد.

خلاصه اینکه بعد از مدتی که نبودم با خودم گفتم دختر خیلی دیگه تنبل شدی پاشو خجالت بکش از بس گفتی حوصله ندارم خود حوصله هم از دست تو کلافه شده. بابا ولش کن بره . بگذار بره سراغ یکی دیگه بسه دیگه مهمونی تعطیل .

اینطوری شد که حوصله رو راهی کردم رفت . توی این مدت هم که نبودم چند تا سریال دیدم یک نصفه کتاب خوندم ولی چون همون قضیه حوصله وسط بود نگذاشت تمومش کنم . حالا بعد از چند هفته شروع کردم دوباره به نوشتن .

پس اول سلام .

دیروز دوستم بعد از مدتی که نبود سراغمو گرفت و یک خسته نباشید بلند بالا نثارم کرد که احیانا می خواهی یه ماساژ بگیری بابت مطالبی که نوشتی و منم کلی براش صغری کبری چیدم و به قول معروف بهانه اوردم که چرا نبودم ،

ولی بهانه هام مورد قبول واقع نشد. بگذریم کلی حرف زدیم و از همه جا گفتیم و شنیدیم. حرف به جایی کشید که در مورد اینکه کارهامون رو به اطرافیان بگیم یا نگیم. من خودم به شخصه زمانی که میخوام کاری و انجام بدم به کسی نمی گم

تا کار انجام بشود بعدش اگر کسی سوال کرد که فلان روز کجا بودی یا چه کار کردی تعریف می کنم. یک سری از ادما هستن که حتی وقتی کارهاشونو انجام میدن هم بازگو نمیکنند مثل دوست من . یک سری ها هم هستند قبل از اینکه کاری و شروع کنند

از سیر تا پیاز کار و تعریف میکنن و به پیشواز اون کار می روند حالا توی این بین اگر اتفاقی بیافته و اون کار انجام نشه که معمولا این اتفاق می افتد جای بحث دارد. حدیثی از پیامبر اکرم ( ص) هست که می فرمایند

کارهاتونو قبل از اینکه شروع کنید جایی بیان نکنید تا اون کار تمام بشود. برای شما هم پیش اومده که کاری و قبل از اینکه انجام بدهید تعریف کرده باشید و کنسل شده باشد؟

گاهی دلم میخواد با دوستی درد دل کنم. توی ایران اگر برای کسی درد دل کنید یهو طرف مقابل یاد مشکلات خودش می افته و شروع میکنه جلوتر از شما از مشکلاتش گفتن

طوری که دیگه فکر میکنی مشکل تو در مقابل مشکل طرف مقابلت هیچه. ای کاش یاد بگیریم که شنونده باشیم برای دوستی که اومده پیشمون برای درد و دل .

بگذاریم دوستمون هم احساس کنه حرفاشو می شنویم و در صورت لزوم حتی راهنماییش کنیم.

خلاصه اینکه حرف زدن در زمان و موقع خودش خیلی خوبه اینکه چیو چه زمان بگیم و با چه کسی حرف بزنیم از مهارتهایی هستش که باید روش کار کنیم .


برچسب‌ها: دل و دماغ درد و دل مهمونی شنونده
[ یک شنبه 8 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]
.: Weblog Themes By موفقیت , انگیزه و علاقه در کسب درآمد :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ پری ها، ویژه دختران و زنان ایران زمین خوش آمدید
لینک های مفید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 121
بازدید کل : 7914
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1