پری ها ، دلنوشته های یک دختر
دلنوشته هایی برای زنان و دختران ، اشعار عاشقانه و مطالبی برای دختران 
نويسندگان

بودنت زاینده روده ،زندگی  بخشه . مثل سایه درختی تنومند که برای هر خونه ای واجبه. مثل هوایی که جانبخشه و اگه نباشی هیچی به درد نمیخوره حتی، زندگی. اصلا می دونی چیه بودنت واجبه، ضروریه .مثل هوا، مثل افتاب، مثل اب . بودنت تسلی بخش روحه بودنت نوازش قلبه ، بودنت حس خوشایندیه که یه بچه نسبت به مادرش داره ، بودنت امنیته  بودنت آرامشه، آسایش چشم، نسیم خنک توی گرمای تابستونه.

بودنت مثل هندونه خنک وسط تابستونه که می چسبه ، بودنت طعم شیرینه عسله، بودنت عطر بهارنارنجه، بودنت باغ پر از شکوفه های گیلاسه ،بودنت بارون بهاریه، ،قرمزی برگها توی پائیز و برف دلپذیر توی زمستون .وقتی باشی میشه زیر آب یه نفس عمیق کشید بدون اینکه خفه شد. وقتی باشی میشه رفت به بالاترین نقطه درخت و پرواز کرد.

وقتی باشی میشه رفت به صحرا و روی شنها غلت خورد بدون اینکه افتاب تند ازار دهنده باشه. وقتی باشی میشه روی اب راه رفت ، وقتی باشی میشه به فضا رفت به ماه رفت و اونجا بوسیدت. وقتی باشی میشه به ژوپیتر رفت و روی حلقه هاش نشست و دور ژوپیتر گشت. وقتی باشی میشه طلوع ناهید رو از بلندترین قله دنیا دید.وقتی باشی میشه سوار قایق شد و پرواز کرد .

وقتی باشی میشه به دنیای موازی رفت و همزادامون دید. وقتی باشی میشه سوار ابرها شد و به دورها رفت .

وقتی باشی...

پس ای عزیز ، باش که بودنت همه چیز است.


برچسب‌ها: زندگیهوا آب ماه گیلاس زاینده رود ابر
[ پنج شنبه 11 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]

روزها از پی هم گذشتن و ما همچنان محصور در خانه و دور ازهم هستیم. هیچکس فکرشو نمی کرد که کسی یا چیزی بتونه مردم و از هم دور کنه یا کاری کنه که خیابونهای شلوغ  و پر رفت و آمد تمام دنیا خالی بشه .جوری که حیونها وارد این حریم بشن .

چند روز پیش یه کلیپ دیدم که توی ونیز اونقدر اب اطراف شهر تمیز شده که یه عروس دریایی زیبا با اون تور قشنگش که پشت سرش توی آب می رقصیده به اونجا رفته و برای خودش یه والس زیبا داشته و حسابی دلبری کرده . یا هوا به قدری تمیز شده که در صد سال گذشته این مورد بی سابقه بوده جوری که ما به این اندازه اکسیژن ترو تمیز وارد ریه هامون نکرده بودیم .

خب از حق نگذریم یه چیزای این کورونای بلا گرفته خوب بوده . مثل همین خونه نشینی که باعث شد اقایونوی که توی عمرشون فقط یه نیمرو درست کرده بودن حالا شیرینی پختن و یه هنر به انگشتای دستشون اضافه شد. اما این وروجک ناقلا باعث شد نتونیم  یه ماچ آبدار از مامان که الان دیگه بی آب شده و مثل یه ارزو شده داشته باشیم یا بغلش کنیم و بچلونیمش، با دوستامون دست بدیم. یا به راحتی در کنار هم بشینیم و بدون اینکه پاکت چیپس و پفکو با کف بشوریم، بازش کنیم و بخوریم. یا وقتی از سر کار بر میگردیم انگارکه

میخواهیم وارد یه جای ایزوله بشیم لباسامونو بدون اینکه ضدعفونی کنیم بریم توی خونه، یا دستها رو انقدر بشوریم که یه انگشت  اضافه در دستمون سبز بشه . وسواس تمیزیی که بعید می دونم به این زودیا بتونیم از دستش خلاص بشیم .

خلاصه اینکه اونقدر زندگیمون عوض شده که هیچکس نمی تونست این سبک از زندگی و به ما ادما تحمیل کنه ،جز؟


برچسب‌ها: عروس دریایی والس ونیز وروجک وسواس کرونا
[ چهار شنبه 10 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]

دلم برایت تنگ است می­دانی ؟ مثل کودک بهانه گیری که گوشه ای نشسته و گریه میکنه و پاهاشو به زمین می کوبه. هر چی میگم چرا گریه میکنی؟ فقط با اون چشمهای درشت و براقش که از اشک خیس شده بهم زل میزنه و گریه میکنه و هر بار که دلیل گریه اشو می پرسم بیشتر اوج می گیره و با صدای بلند تری گریه میکنه. گفتم باشه، بالاخره که خسته میشی و دست از گریه

میکشی . رهاش کردم تا جایی که می تونه خودشو سبک کنه ، ولی بعد از چند ساعت دیدم ، نه . هنوز ادامه داره. گفتم خودشو هلاک کرد بزار یه حالی ازش بپرسم . رفتم پیشش دولا شدم و چونه اشو گرفتم بالا به چشماش زل زدم . چشمای قهوه ای قشنگی که وقتی بهش نگاه میکنی احساس میکنی تورو به داخل خودش می کشه ، چشمایی که بعد از کلی گریه هنوز اشک

برای فشاندن داشت .گفتم عزیز دلم بگو چرا گریه میکنی ،آخه اینجوری که نمیشه. هر چی میخواهی بگو تابرات بیارم. نگام کرد و ساکت شد و به دور دست خیره شد. ای وای من، دلم از دست رفت . وقتی دل تنگ می شه همه چیز میخواد و هیچ چیز نمی خواهد. کوه میخواد ، جنگل میخواد ، دریا میخواد، اما ، وقتی میگم خب بیا ببرمت میگه نه نمیخوام.

بی تاب می شه ، میگم میخوای ببرمت تاب سواری ؟ میگه اره وقتی میبرمش، میگه نه .میگم اخه چرا ؟ میگه این تاب کوچیکه همه اش تا دوتا درخت بیشتر نمی ره من می خوام منو تا دور دورا ببره .

وقتی دل تنگ میشه فقط اوییییی که باید،  آرومش میکنه. اوییی که هست و نیست ، اویییی که بودنش دوای دل است و نبودنش زهر برای دل .

اویییی که با لبخندی شادی دنیا رو به دل میده و با اخمی غم عالم . اویی که دوری اش آزمون سخت زنده به گوریست.

دلم برایت تنگ شده ، مثل کوچه تنگی که وسطش گیر افتاده باشی ، نه راه پس داری ، نه  راه پیش.

دلم برایت تنگ است ، می دانی ؟؟

 


برچسب‌ها: دل تنگی, کودک, بهانه گیر, گریه , چشم, تاب, کوچه تنگ
[ سه شنبه 9 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]

نشستم و درها را بستم و به درون خود خزیدم. پشت در قلبم وایسادم و منتظرم تا دراشو باز کنه تا بتونم برم داخل و کمی با خودم خلوت کنم این قلب ما هم برای خودش علم خود مختاری برافراشته و اعلام کرده که ایالت جداگانه ای شده. یه در بزرگ زده و اجازه

ورود و خروج صادر میکنه . قبلنا این همه سختگیری نداشت جوری که از فاصله دور هم میشد داخلشو دید.اما الان با اون در بزرگی که زده نمیشه منظره داخل و دید. خودم هم نمیتونم با خودم خلوت کنم ، اخه این چه وضعشه قلب کی تاحالا خود مختار شده .

خلاصه اجازه ورود صادر شد و رفتم داخل . یه صندلی یه گوشه برای خودم گذاشتم و گاهی میرم اونجا و میشینم و به چیزایی که پنهان کردم نگاه میکنم گاهی وقتا جای یه چیزایی خالیه چون دیگه از اونجا برشون داشتم ولی اثرش هست. از همه اون چیزایی که یه زمانی

بود و الان نیست یه صندلی خالی دیگه هم هست که همیشه همونجا گذاشتم بمونه . جای کسی نیست ولی بیشتر اوقات بهش نگاه میکنم و باهاش حرف میزنم ، غرمیزنم ، گله میکنم ، گریه میکنم یه وقتایی هم که شاد هستم باهاش میگم و میخندم.یه روز داشتم با

صندلی در مورد شخصی حرف میزدم که صندلی گفت چرا عصبانی میشی ، گفتم اخه وقتی حق با منه چرا عصبانی نشم. اون داشت زور می گفت ، صندلی گفت خب زور بگه وقتی تو عصبانی بشی چه فرقی با اون شخص داری . خلاصه یکی من گفتم یکی صندلی تا

اینکه عصبانی شدم  و زدم زیر صندلی و رفتم بیرون. وقتی رفتم بیرون یه چرخی زدم و فکر کردم ، اخه صندلی که گناهی نداشت فقط داشت منو به صبر تشویق میکرد و من بدون اینکه به حرفش گوش کنم عصبانی شدم .برگشتم تا از دل صندلی در بیارم ، وقتی وارد

شدم ،دیدم روبروی صندلی من نشسته ، و گفت اومدی؟ بیا که عصبانیتت هم قشنگه ...

  خوبه ادم گاهی با خودش خلوت کنه ببینه باخودش چند چنده حالا شده با یه صندلی خالی خلوت کنه بد هم نیست ،ما که صفر هیچ مساوی هستیم لبخند

 

 


برچسب‌ها: قلب شورش خودمختار صندلی اجازه
[ دو شنبه 8 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام عزیزای دل

امروز خیلی شلوغ بودم جوری که اصلا فرصت نکردم با مامانم حرف بزنم. اصلا بزارید اینجوری بگم تا حالا مامانتون باهاتون قهر کرده؟ حتما جوابتون بله هستش . خب منم از این مورد مستثنی نیستم و همینطور مامانم . االبته به نظر من همه مامانا که سنی ازشون گذشته باشه کمی تا حدودی ، رو به بیشتر زود رنج میشن  . منجمله مامان من .

 دیشب سر یه حرف کوچیک کار به جایی کشید که مامان لیوان چایی روی هوا رو که میخواست میل کنه گذاشت روی میز و نخورد. وای خدای من قهر. معمولا من در برابر مامان کوتاه میام و نمی زارم که دلخور بشه ولی دیشب سوزنش روی کاری که میخواست انجام بشه گیر کرده بود. حالا تا اینجا رو داشته باشید. امروز به دوستام گفتم مامانم زنگ نزده و در ادامه همه گفتن چراااااا؟؟

اخه میدونن مامان روزی دو ، سه بار زنگ میزنه حالمو می پرسه . وقتی گفتم باهام قهر کرده گفتن وای به حالت. بعدش هر کی نحوه قهر کردن مامانشو تعریف کرد. بعد دیدم مامانا چقدر شبیه هم هستن . مامانای مهربون بالاخره یه جایی باید جدی باشن . حالا وقتی مامانم قهر میکنه ما اجازه نداریم قهرکنیم یعنی باید غذاتو به موقع بخوری. اگه چایی آورد باید بخوری، اگه میوه پوست

گرفت ، باید بخوری ولی باهات حرف نمیزنه. مثل یه دیکتاتوری هستش که قهر کردن فقط شامل خودش میشه و ما اجازه شو نداریم. دیکتاتوری که میگه فقط به هم محبت کنید با هم داعوا نکنید و هوای همو داشته باشید. برگردیم به جذبه مامان زمان قهرش ، اونقدر فضای خونه سنگین و ساکت میشه که صدای نفس کشیدن خودمونو می شنیدیم و دل و دماغمون و از دست میدادم .

مثل یه جوجه کفتر که گم شده یه گوشه کز میکردیم . وقتی مارو اونجوری میدید دلش نمی اومد و  بعد از چند ساعت خودش حرف می زد و تایم تنبیه ما تمام میشد. الان هم که بزرگ شدیم وقتی با یکی از ماها حرف نمیزنه دنبال به دست اوردن دلش میشیم تا دلخوریش رفع بشه. یه چایی، یه معذرت خواهی ، یه ماچ محکم از لپش و قربون صدقه دلشو به رحم میاره و آشتی میکنه.

خلاصه اینکه مادرا چراغ خونه ،روح خونه و سلطان قلب همه بچه ها هستن. حرفشون حکم لازم. اینا رو گفتم که حتی اگه ناخواسته باعث دلخور شدن دل مامانای مهربون شدیم یه لحظه به نبودنشون و نشنیدن صداشون فکر کنیم تا بدونیم دنیا بدون مادر یعنی هیچ. پس هوای این فرشته های خدا ، روی زمین رو داشته باشیم و نزاریم گرد غم روی صورت ماهشون بشینه

خودم هم تا کمی سرم خلوت شد زنگ زدم و با مامان حرف زدم تا مطمئن نشدم اشتیه آشتیه گوشی و قطع نکردم.

در این ماه مبارک از خدای مهربون برای همه مادرای عزیز دل و عشق سلامتی طلب میکنم. سایه همه مادرای سرزمینم مستدام.

 

 


برچسب‌ها: مادر قهر دیکتاتور سطان قلب آشتی
[ دو شنبه 8 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]
صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 24 صفحه بعد
.: Weblog Themes By موفقیت , انگیزه و علاقه در کسب درآمد :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ پری ها، ویژه دختران و زنان ایران زمین خوش آمدید
لینک های مفید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 131
بازدید دیروز : 464
بازدید هفته : 614
بازدید ماه : 595
بازدید کل : 8654
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1