پری ها ، دلنوشته های یک دختر
دلنوشته هایی برای زنان و دختران ، اشعار عاشقانه و مطالبی برای دختران 
نويسندگان

سلام عزیزان دور و نزدیک 

از قدیم گفتن دوری و دوستی ، مگه وقتی نزدیک هم هستیم دوستی ها دوام نداره ؟ به نظر من دوری خوب نیست چون دلتنگی میاره درسته توی زمان ما دوری معنا نداره و اونقدر راههای ارتباط جمعی وجود داره که اصلا دوری حس نمیشه ولی اینکه بشینی رو به روی دوستت و به قول معروف فیس توو فیس حرف بزنی یا اصلا حرف نزنی و کنار هم بشینید ، یه چیزه دیگه است.  دعوا کردن ،

قهر کردن، گفتن و خندیدن، درد و دل کردن ، گریه کردن و حتی دلخور شدن همه اینا از مزایای نزدیک بودن با دوست هستش. امروز دوستی بهم پیام داد وگفت ماه نو رودیدی؟ گفتم نه . گفت هی میره پشت ابر و بعد میاد بیرون . گفتم اخه هوا ابره نتونستم ماه و ببینم ، گفت شدی اون ماه هی میایی و میری!!! خنده ام گرفت گفتم منو باش فکر کردم در باره ماه داری حرف می زنی .

 اخه بنده خدا مشکلی داشت و من نمی خواستم با تماس یا پیام دادن مزاحمش بشم ، توی دلم مراعاتشو کردم و این مراعات من باعث شد که گله کنه. اینو گفتم  برای اینکه دوری و گرفتاری زندگی فاصله رو بیشتر میکنه. چون وقتی من سراغ میگیرم ممکن دوستم کار داشته باشه یا برعکس. اما الان اگه از یه دوست راه دورم نظرشو بپرسید میگه : نخیر؛ اتفاقا با دوری بین دوستی فاصله

نمی افته و میگه هر کجا هستم، باشم. آسمان مال من است. پنجره ، فکر ، هوا، عشق، زمین ، مال من است. نمیشه باهاش بحث کرد و شکست نخورد. خب در مورد این قضیه هر کس نظری داره و نظر همه محترم. من نظر خودمو گفتم البته منظور من این نیست با هر کس که راه دوره دیگه دوستی نکنیم وقطع ارتباط کنیم ، من کلا با اصل این مثل که دوری و دوستی مشکل دارم.

و گرنه قرار نیست همه در کنارمون باشن  هرلحظه که اراده کردیم بتونیم ببینیمشون. خلاصه اینکه قدر دوستای راه دور و نزدیکمون رو بدونیم و مثل من گاهی ماه نشید و پشت ابر پنهان .

دوستی هاتون پایدار


برچسب‌ها: دوری دوستی قهر آشتی گریه ابر ماه عشق آسمان
[ یک شنبه 7 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام صدتا سلام 

 

چند روزه می خوام یه کاری و انجام بدم ولی حسش نبود. در نهایت اون کارو باید انجام می دادم ولی هی کشش میدادم

و انجام دادنش و به روز بعد موکول می کردم.فرداش دوباره می رفتم می اوردمش روی میزم و بهش چپ چپ نگاه می کردم تا غروب، که دوباره اون کار انجام نشده باقی مونده بود. خلاصه بعد از چند روز یه لعنت بر شیطون گفتم و افتادم دنبال انجامش. وقتی کارم تموم شد یهو یاد یه کتاب افتادم که سالها پیش خونده بودمش .

شخصیت داستان آدمی بود که تقریبا کار هر روزش ،موکول کردن کارها به روز بعد، سست و رخوت بود . اونقدر حرصمو در آورده بود که دلم میخواست از توی کتاب بکشمش بیرون و حسابی در موردش خشونت به خرج بدم. فقط حیف شخصیت واقعی نبود اگر هم بود برای سال 1859 میلادی بود و تا اون موقع که کتاب و خونده بودم هفت تاکفن پوسونده بود.

حالا کتاب و براتون معرفی میکنم : کتاب ابلوموف نوشته ایوان گنچاروف نویسنده روس هستش. کتابی که یکی از مترجمان خوب کشورمون کمال چوگان باز در موردش گفته ابلوموف الان دیگریک  اثر کلاسیک است و شاید خوندنش بر همه ی ما واجب .

 خلاصه داستان :

ایلیا ایلیچ ابلوموف دوران کودکیش و در املاک پدرش در کنار خانواده میگذرونه و در جوانی در سن پترزبورگ به استخدام دولت در میاد و پس از سالها خدمت در کار دولتی بازنشسته میشه و همه ی روزش در خونه روی کاناپه می لمه. لمیدگی برای او نه از روی خستگی یا کسالت بلکه خو و عادتش هست.  هر وقت خونه باشه که همیشه هم هست روی کاناپه لمیده یا در خواب است. تلاشهای آندره که تلاش میکنه اونو با زندگی اجتماعی آشنا کنه و از حالت خمودگی و سستی نجات بده به جایی نمیرسه.

حتی عشق یه دختر به اسم اولگا هم نمی تونه اونو از رخوت و سستی بیرون بیاره . ابلوموف به زندگی راحت و خمودگی خودش ادامه میده با یه بیوه ازدواج میکنه و تا اخر زندگی به تن آسایی خودش که دوستش اندره اونو ابلوموفیسم می نامه به سر می بره .

ناشر کتاب : فرهنگ معاصر  و مترجمش : سروش حبیبی هستش . خلاصه اینکه همه ما گاهی ابلوموف درونمون بیدار

میشه و اگر به حرفش گوش کنیم وای به حالمون میشه،

خوندن این کتاب و بهتون پیشنهاد میکنم امیدوارم که خوشتون بیاد.


برچسب‌ها: کتاب تنبلی سستی ایوان گنچاروف ابلوموف کمال چوگان باز
[ شنبه 6 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]

درود دارنده زیباترین قلبها

دوست داشتن اولین و قشنگترین حسیه که هر آدمی نسبت به کسی پیدا میکنه .

اینکه کسیو داشته باشی که نگرانت باشه، براش مهم باشی و بهت اهمیت بده بزرگترین نعمته.  

  همین خوب است ؛

همین که تو نگرانم می شوی ،

همین که هر اتفاقی بیفتد تو هستی که آرامم کنی،

تو هستی که بگویی گور بابای دنیا، به دلت بد راه نده ،

تو هستی که بگویی مراقب خودت باش،

تو هستی که سنگ صبورم باشی

تو هستی که بگویی آرامشت را برای این چیزهای ساده ، خراب نکن

تو هستی که بگویی خودت را بیشتر دوست داشته باش

تو هستی و من بیشتر از همیشه مراقب خودم هستم،

و من بیشتر از همیشه بیخیال دنیا و اتفاقات عجیب و غریبش ، در را به روی غم ها بسته و مراقبم که هیچ چیز و

هیچ کس آرامش طوفان جهانم را به هم نریزد.

اگر چه هستی و آرامم؛

ولی تو باز هم نگرانم باش،

نگرانی ات را دوست دارم...

درک شدن لذت بخش ترین حس دنیاست

ای کاش به جای ظاهر ادما باطنشونو می دیدیم

 که با یک سلام گفتن تا ته روحت و ببینن و نیاز نداشته باشی که توضیح  بدی یا دروغ بگی که خوبی .

 آدما اگر روح همو ببینن نه دروغی گفته میشه نه دلشستگی به وجود میاد.

تلخیص نرگس صفاریان


برچسب‌ها: قلب نگرانی سنگ صبور روح طوفان غم دوست داشتن
[ جمعه 5 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام و عصر جمعه تون بخیر گل دخترای زیبا

تقریبا یه دوساعتی هست که توی حیاط نشستم و به صفحه کامپیوترم زل زدم و دارم سعی میکنم چیزی بنویسم. ولی تا مطلبی به ذهنم می رسه و شروع به نوشتن میکنم صدای زوزه و ناله سگ همسایه مون که دیوار به دیوار خونه ماست حواسمو پرت میکنه .  سگ بیچاره تازه بعد از کلی زوزه خودشو به در حیاط می کوبه انگار که داره کسی و صدا میکنه. چند بار به مادرم گفتم که به همسایه مون زنگ بزنم بگم این بی زبون گناه داره اخه چرا توی خونه تنهاش می زارید و چند روز یه بار بهش سر می زنید یا حیون نگه ندارید یا حقوقشو رعایت کنید . بعضی از حیونا از تنها موندن اونم چند روز می ترسن . تند رفتم ، نه ؟ خب آخه ناراحت سگ هستم. ولی مامان گفت نه زنگ نزن چون از بین همسایه ها فقط ما داریم زنگ می زنیم ممکنه ناراحت بشن ،گفتم خب لابد برای اونا اون حیون زبون بسته مهم نباشه ولی برای من مهمه.

اما مامان گفت هر وقت خودشون اومدن بهشون میگیم. این اتفاق قبلا هم افتاده بود یادمه چند ماه پیش چند روز پشت سر هم مثل یه بچه گریه می کرد یه روز که از سرکار برگشتم خونه دیدم مامان توی حیاط نشسته و ناراحته گفت این بی زبون یه بند از شب تا صبح گریه میکنه شاید گرسنه باشه ، بیا از روی دیوار بریم بهش غذا بدیم. گفتم مادر من یه چیزیی میگی ها . اولا اونا غذا دارن ، دوما من احتمال میدم که مریض شده باشه چون این زوزه گریه مانندش از گرسنگی نمیتونه باشه از بس انواع صداها رو در زمانهای مختلف داشته دیگه تقریبا می دونم الان چشه.

خلاصه زنگ زدم به همسایه مون که تو رو خدا بیایید این زبون بسته هلاک شد از بس گریه کرد. اونا هم چند ساعت بعد اومدن و صدای گریه سگ قطع شد، ولی برخوردی که داشتن مارو ناراحت کرد، انگار شاکی بودن از اینکه چرا صداشون کردیم. قدیما حقوق همسایگی خیلی بیشتر رعایت میشد. بگذریم...

اینکه ما علاقه داریم حیون خونگی نگه داریم خیلی خوبه ولی باید حقوق اونها رو هم رعایت کنیم درسته کشور ما مدافع چندانی برای حیونا علی الخصوص حقوق سگها و گربه ها نیست ، ولی خب خود ما که می تونیم رعایت کنیم.  به اینجای متن که رسیدم صدای سگ قطع شد . لابد داره استراحت میکنه تا دوباره انرژی بگیره و شروع کنه. دلم میخواست می رفتم پشت در خونه همسایه مون می نشستم و با سگشون حرف می زدم ازش می پرسیدم چرا بی تابی میکنه . دلش میخواد زنگ بزنم و بگم که حالش خوب نیست ؟ 

نادر دم در حیاط توی کوچه داره ماشینشو درست میکنه گاه گداری با سگ حرف میزنه و اونم ساکت میشه انگار به صداش گوش میکنه ببینه چی میگه ولی تا صدا قطع میشه دوباره شروع میکنه. رابطه نادر با سگها خیلی خوبه انگار اونا هم متوجه این علاقه اش میشن و به حرفاش گوش میکنند. خلاصه به نادر گفتم میشه بری جلوی در بشینی و باهاش حرف بزنی تا ساکت بشه .مغزم از بس صدای پارس توش هست جایی برای کلمات براش باقی نمونده . خندید گفت لطفا منو از این مورد عفو کن. من تاکی بشینم و حرف بزنم تا اون ساکت بشه ؟ بعدشم خودم کلی کار دارم یک ساعت دیگه هم هوا تاریک میشه و کارم نصفه می مونه .

از بابت نادر به نتیجه نرسیدم توی همین گیرو دار مامان صدام کرد برم پشت بوم . رفتم، میگه ببین سبزی خوردن هایی که کاشتم سبز شده . صدای پارس سگ یادم رفت و محو تماشای سبزی هایی که سرشون و از زیر خاک بیرون آورده و برای مامان دست تکون داده بودن شدم. مامان عاشق گل و گیاه هستش و هر چی دستش بیاد میکاره از هسته زردآلو بگیر تا البالو و دونه فلفل دلمه و فلفل.    حیاط مون پر از گلدون گل های مامانه و بقیه گل و گیاهاشو برده پشت بوم و یه بهشت کوچیک برای خودش ساخته. از صدای ناله سگ همسایه به گل و گیاه رسیدم. امروز هم روزی بود از روزهای خدا ، یه روز هیجان انگیز با صدای سگ همسایه که هنوز داره پارس میکنه.

 

لحظه هاتون پر از صداهای خوب 


برچسب‌ها: سگ همسایه بی تابی حیاط حقوق گربه گل پشت بوم زوزه
[ جمعه 5 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام دختران زیبا 

امروز که داشتم از شرکت بر میگشتم خونه،  از کنار یه زمینی که چند تا درخت داشت، رد شدم .توی این فصل سال پر از علفهای سبز و لاله های قرمز و گلهای ریز زرد و قشنگی میشه، اونقدر زیبا که وقتی داری رد میشی ناخودآگاه سرت بر می گرده سمتش و حرکت باد و توی علفهایی که به شکل گندم هستن می تونی ببینی .حس می کنی انگار یه ادم نامرئی که دستهای بلندی داره  علفها رو  به چپ و راست حرکت می ده .

بین اون حجمه سبز روشن و براق که به اطراف موج میخورن گلهای زیبا از دور مثل نقطه های قرمز و زرد و سفید چشماتو نوازش میدن. لاله های قرمز با اون جثه های کوچیکشون بهت لبخند می زنند و تو رو به سمت خودشون صدا میکنن. 

وقتی کنار زمین می ایستی و محو تماشای طبیعت زیباش میشی گذر زمان و حس نمیکنی و  اون موقع است که بچه بازیگوشی میشی که توی این موجهای سبز می دوه ، جیغ می زنه و با دستاش سر علفها رو نوازش میکنه، دولا می شه و به گلها نگاه میکنه و باهاشون حرف می زنه . بعدش دراز میکشه و به آسمون آبی بالای سرش نگاه میکنه و از توی اون پهنه آبی بلند پرنده ها رو می بینه که براش دست تکون میدن و اون هم با خوشحالی دستشو به سمتشون می بره ، انگار میخواد بگیرتشون.

خیلی وقت بود اون بچه رو اینقدر خوشحال ندیده بودم . یهو انگار کسی زد به پشتم ، برگشتم . زمان رو دیدم که داشت می رفت ، گفت نمیخواهی بری خونه ؟ بهش گفتم اخه تو چرا اینقدر مردم آزاری داشتم کیف میکردم .گفت تو مگه کار نداری ؟ مگه نمیخواهی بری خرید ؟  اگه همینجوری اینجا بایستی دیرت می شه پس اون بچه رو صدا کن و با خودت ببرش و گرنه باید تا غروب دنبالش بدویی .

حتی به کودک درونم رحم نکرد و نگذاشت تا بازی بکنه مجبور شدم بچه رو صدا کنم و بهش قول بدم یه روز دیگه میارمش تا حسابی بازی کنه . بعد سوار ماشین شدیم و رفتیم خرید.

 


برچسب‌ها: کودک درون گل لاله درخت آسمان باد طبیعت
[ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]
صفحه قبل 1 ... 16 17 18 19 20 ... 24 صفحه بعد
.: Weblog Themes By موفقیت , انگیزه و علاقه در کسب درآمد :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ پری ها، ویژه دختران و زنان ایران زمین خوش آمدید
لینک های مفید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 126
بازدید دیروز : 464
بازدید هفته : 609
بازدید ماه : 590
بازدید کل : 8649
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1